سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کافه فرهنگ

نظر

داستان تخت ابونصر – صادق هدایت


نام داستان : تخت ابونصر
نویسنده : صادق هدایت
سال دوم بود که گروه کاوش «متروپولیتین میوزیوم شیکاگو» نزدیک شیراز، بالای تپه «تخت ابونصر» کاوش های علمی می کرد، ولی به غیر از قبرهای تنگ و ترش که اغلب استخوان چندین نفر در آنها یافت می شد، کوزه های قرمز، بلونی، سرپوشهای برنزی، پیکان های سه پهلو، گوشواره، انگشتر، گردنبند های مهره ای، النگو، خنجر، سکه اسکندر و هراکلیوس و یک شمعدان بزرگ سه پایه چیز قابل توجهی پیدا نکرده بود.
دکتر وارنر Warner که متخصص آرکئولوژی و زبانهای مرده بود بیهوده سعی می کرد از روی مهره های استوانه ای که خطوط میخی و اشکال انسان و یا حیوانات را داشت و یا علامات ظروف سفالی تحقیقات تاریخی بکند، گورست Gorest و فریمن Freeman که همکارانش بودند، با لباس زرد و چروک خورده، بازوهای لخت و ساقهای برهنه که زیر تابش آفتاب سوخته شده بود کلاه کتانی به سر و دوسیه زیر بغل، از صبح تا شام مشغول راهنمایی کارگران، یادداشت، عکسبرداری و کاوش بودند ولیکن پیوسته به کلکسیون تیله شکسته افزوده میشد، بطوریکه کم کم هرسه نفر دلسرد شده و تصمیم کرفته بودند که تا آخر سال را کجدار و مریز نموده، سال آینده به حفریات خاتمه دهند.
گویا میسیون ابتدا گول دروازه و سنگهای تخت جمشید را خورده بود که به این محل حمل شده بود و فقط سر در آن از سنگ سیاه برپا بود در صورتیکه چندین تخت سنگ دیگر از همان جنس که عبارت بود از بدنه و جرز بدون ترتیب روی زمین افتاده بود و حتی شکسته یکی از این سنگها جزو مصالح ساختمان بکار رفته بود. و آثار یک رج پله از زیر خاک درآمده بود که از تپه به پایین می رفت…. (برای خواندن ادامه، فایل را دانلود کنید)

فرمت کتاب : PDF

تعداد صفحات : 12

حجم فایل : 175 کیلوبایت

لینک دانلود کتاب

پسورد فایل : www.pars-pdf.com